خار خندید و به گل گفت:
سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید، ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک امد
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در ان دست خزید
و گل از مرگ رهید،
و جوابی نشنید
خار رنجید، ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک امد
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در ان دست خزید
و گل از مرگ رهید،
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت:
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت:
سلام;
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر، قفسی تنگ نبود
زندگی، عشق، اسارت، قهر و اشتی
همه بی معنا بود
خار ,بی ,گل ,کبوتر، ,قفسی ,بهر ,خار نداشتدل ,اگر خار ,گل اگر ,نداشتدل اگر ,اگر بی
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر، قفسی تنگ نبود
زندگی، عشق، اسارت، قهر و اشتی
همه بی معنا بود
درباره این سایت